کد مطلب:212647 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:38

شرایط قاضی
مرحوم شیخ حر عاملی (ره)، در كتاب وسائل الشیعه (كتاب القضاء)، شرایط قاضی را عنوان فرموده و روایاتش را ذكر كرده است، ما به چند شرط آن اشاره می كنیم:

شرط اول: قاضی باید مؤمن و عادل باشد و در حكم، ظلم و تعدی نكند. ائمه اطهار علیهماالسلام، از مراجعه به قضات جور نهی شدید كرده و فرموده اند: كسانی كه به آنان مراجعه كنند و از آنان حكم و دستور بگیرند، مانند آن است كه از طاغوت پیروی، و حكم دریافت كرده باشند.

ابوبصیر گوید: از امام جعفر صادق علیه السلام سؤال كردم كه مراد از آیه شریفه «و لا تاكلوا اموالكم بینكم بالباطل و تدلوا بها الی الحكام» [1] - مخورید مال های خود (یكدیگر) را به باطل و رشوه ندهید حكام را (نزد حكام اختلافاتتان را مبرید تا مجبور به رشوه دادن شوید) - چیست؟ حضرت فرمود: ای ابابصیر! خداوند تبارك و تعالی می دانست كه در بین مردم حاكمانی بیدادگر خواهند بود و منظور از حكام، در این آیه، ایشانند نه كسانی كه به عدل و داد داوری كنند. پس اگر روزی بر كسی حقی پیدا كردی و كارت به محاكمه منجر شد و او را نزد حاكم عادلی خواندی ولی او سرباز زد و از تو خواست كه به حاكم جائر مراجعه كنی، این كار را مكن، زیرا مانند آن است كه به طاغوت برای داوری



[ صفحه 56]



مراجعه كرده باشی كه در این آیه مورد نكوهش قرار گرفته (الم تر الی الذین یزعمون انهم آمنوا بما انزل الیك و ما انزل من قبلك یریدون ان یتحاكموا الی الطاغوت) [2] - نمی بینی ای محمد (ص) كسانی را كه ادعا می كنند كه ما ایمان آوردیم به آن چه به تو فرستاده شده (قرآن) و به آن چه پیش از تو فرو فرستاده شده، می خواهند كه به داوری نزد طاغوت شوند - [3] .

مقبوله عمر بن حنظله نیز ناظر به این جهت است كه باید رجوع به حاكم عادل باشد. [4] .

شرط دوم: قاضی باید مرد باشد و زن از قضاوت منع شده است.

حضرت صادق (ع) از پدرانش از رسول خدا (ص) نقل كرده كه پیغمبر اكرم (ص) در سفارشاتی كه به امیرالمؤمنین (ع) داشته، فرموده است: «یا علی لیس علی المرأة جمعة الی ان قال: و لا تولی القضاء» - بر زن نماز جمعه نیست تا آنكه فرمود: قضاوت در بین مردم نیز از وظیفه زنان بیرون است. [5] .

در خصال صدوق از رسول خدا (ص) روایت شده كه فرمود: برای زنان؛ جماعت، اذان و اقامه، عیادت بیمار، به دنبال جنازه رفتن، هروله بین صفا و مروه، استلام حجر، سر تراشی، قضاوت بین مردم، ذبح گوسفند مگر در هنگام ضرورت، بلند تلبیه گفتن، كنار قبر ایستادن، شنیدن خطبه جمعه و اجرای خطبه عقد، نیست... [6] .

دیگر از شرایط آن است كه: قاضی در حلا غضب حكم نكند و بدون تأمل رأی ندهد.

محمد بن یعقوب كلینی (ره)، از علی بن ابراهیم از پدرش از نوفلی از سكونی، از امام صادق (ع) نقل كرده كه پیغمبر اكرم (ص) فرمود: كسی كه مبتلا به داوری بین مردم شد در حال غضب قضاوت نكند. [7] .

امیرالمؤمنین علیه السلام به شریح قاضی [8] فرمود: در قضاوت با اهل مجلست



[ صفحه 58]



مشورت مكن، و هنگامی كه غضبناك شدی برخیز و در آن حال داوری منما. [9] .

انس بن مالك از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود: زبان قاضی بین دو قطعه آتش است، تا بین مردم قضاوت كند؛ آن گاه یا به سوی جهنم یا به سمت بهشت، كشانده خواهد شد. [10] .

دیگر از شرایط آن است كه: قاضی، بین طرفین نزاع در اشاره و نگاه كردن و نشانیدن آنان یكسان عمل نماید، و مكروه است یكی از طرفین را دعوت و ضیافت كند مگر هر دو را پذیرایی نماید. [11] .

محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم از پدرش از نوفلی از سكونی از امام ششم (ع) از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت كرده كه آن حضرت فرمود: هر كس مبتلا به داوری شد، باید بین مترافعین در اشاره و نگاه كردن و مجلس یكسان عمل نماید. [12] .

و به همین سند نقل شده كه مردی بر علی (ع) مهمان شد و مدتی در نزد آن حضرت مكث كرد و رفت. سپس برای مرافعه ای نزد آن حضرت باز گشت. حضرت فرمود: بر من وارد مشو، چون رسول خدا (ص) از اینكه یكی از دو طرف نزاع را (بدون حصم دیگر) پذیرایی كنند، نهی فرموده است. [13] .

ذهبی گفته: ابوحمزه، فن حدیث را از انس و شعبی و دیگران فراگرفته و وكیع و ابونعیم و جماعتی زا او استماع نموده اند. [14] و بالجمله در نقل اخبار به صحت قول در نزد خاصه و جمعی از عامه بدان رتبه رسیده كه هر گاه مدحی یا قدحی یا حكمی كند و یا خبر واحدی را تایید كند، چون حدیث متواتر شمارند و در سلك حدیث صحیح و موثق بشمارند. چنانكه شیخ جلیل طبرسی [15] رحمه الله، در كتاب احتجاج، حدیث شریف زیر



[ صفحه 59]



را كه گویا جز ابوحمزه كسی آن را نقل نكرده، صدق محض دانسته و گفته او را «واحد كالف» شمرده است، و چون محدثین و علمای رجال این حدیث را در ترجمه ابوحمزه نقل كرده اند، ما نیز از ایشان پیروی كرده، حدیث را نقل می كنیم:ابوحمزه روایت می كند: روزی حسن بصری به محضر مبارك امام باقر علیه السلام شرفیاب شد و عرض كرد: منظور از رنج سفر و شرفیابی، برای حل مسائل و فهم معنی بعض آیات است كه بر من دشوار شده، شاید به توجهات قدسیه آن جناب مهم من آسان گردد. حضرت فرمود: چنین می دانم كه تو فقیه اهل بصره ای! عرض كرد: بلی، یا ابن رسول الله. فرمود: از افعال و اعمال تو شرحی به گوش ما رسانیده بودند، اكنون صدق آن مطالب مسلم شد كه زمام احكام آن مردم را تو خود در قبضه اجتهاد گرفته ای. عرض كرد: آری. فرمود: عجب بار سنگینی بر شانه نهاده ای! ای حسن، گروهی مطالبی را كه نشانه مذهب و نمونه مشرب است به تو نسبت داده اند، نمی دانم صحت دارد یا به تو افتراء بسته اند. عرض كرد: بفرمایید تا حقیقت امر را عرض كنم. فرمود: می گویند كه تو گفته ای، خدای تعالی جل اسمه، بندگان را آفرید و زمام امور را به ایشان تفویض كرد، آیا این نسبت كه به تو داده اند صحیح است یا خیر، به تو افتراء زده اند؟ حسن ساكت ماند و جوابی نداد.

سپس آن حضرت فرمود: ای حسن! هرگاه اصدق القائلین در كلام مجید خود به خطاب (انك آمن) بنده ای از بندگان خود را مفتخر و معزور فرماید، آیا بعد از آن خطاب، بر چنین بنده ای خوف و بیم و هراسی خواهد ماند؟ عرض كرد: نه، یا ابن رسول الله. فرمود: اینك بر تو محقق و مبرهن كنم كه آیتی از آیات قرآن را برای خود تأویل كرده، و فرموده ی پروردگار را بر خلاف مقصود فهمیده ای، و از این جهت در گمراهی مانده ای و به دریای هلاكت غرق شده ای، و هم دیگران را از ساحل نجات باز داشته ای و به گمراهی انداخته ای! حسن عرض كرد: آن آیه كدام است و خطای من چیست؟ چه شود كه مرا بر آن خطا آگاه فرمایی. فرمود: خدای عز و جل فرموده است: «و جعلنا بینهم و بین القری التی باركنا فیها قری



[ صفحه 60]



ظاهرة و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی و ایاما آمنین» [16] - و قرار دادیم میان ایشان و قریه هایی كه بركات ما در آنها وجود داشت، قریه هایی آشكار و نمایان را، و مقدر كردیم در آن قریه های (آشكار) سیر را (فاصله میان آن قریه ها را كوتاه قرار دادیم) و دستور دادیم از این پس شبها و روزها با كمال اطمینان در آنها سیر نمایید - آیا تو را اعتقاد آن است كه مراد از (قری) مكه و مقصود از (آمنین) حاجیانند؟ عرض كرد: آری، یا ابن رسول الله. فرمود: این تصریح لاحق با آن تقریر سابق منافات دارد؛ چه در اول گفتی كه بر مخاطب (انك آمن) بیم و هراس نیست و در ثانی (آمنین) را در معرض ترس و یأس دانی - می بینی - زیرا كه حاجیان را بی تقصیر می زنند و از سر تهدید به قتل می رسانند و به جبر و عنف اموال ایشان را می برند. حسن مبهوت و خاموش بود. سپس فرمود: گوش فرا ده تا آیه را بار دیگر بخوانم واز تأویل آن تو را آگاه سازم. بدانكه خدای تعالی در قرآن مجید از ما اهل بیت، و شیعیان ما به امثال و اشباه یاد كرده، و از ما و ایشان به رموز و اشارت بسی تعبیرات فرموده است، من جمله این آیه كریمه است كه از (قرای مباركه) ما را اراده نموده و ضمیر (هم) راجع است به شیعیانی كه اعتراف به فضائل و حقانیت ما كرده اند، و از (قری ظاهره) به راویان و خواص اصحاب اشاره فرموده كه محارم اسرار و مخازن احكام الهیه گردیده اند و آثار و اخبار ما را از ما اخذ كرده، به شیعیان ما برسانند، و از لفظ (سیر) كه در آیه شریفه فرموده است معنی علم را خواسته است و راویان ما رااز آن روی (آمن) فرموده كه از شك و تردید و اشتباه و خطا ایمن باشند؛ زیرا كه آن علوم را از معدن خود اخذ كرده، در موارد اعمال و عبادات به شیعیان ما می رسانند، و علوم آسمانی به موجب نص الهی به ذریه خاتم النبیین صلی الله علیه و آله منتهی می شود و ماییم آن ذریه طاهره، نه تو و نه امثال تو، ای حسن!

پس حاصل معنی آیه شریفه آن كه: قرار دادیم ما بین اهل بیت و شیعیان ایشان، قرای ظاهره را كه راویان ایشانند تا علوم را از آن ائمه كرام فرا گرفته، به شیعیان ایشان برسانند. چون حسن آن كلام معجز نظام بنشنید، دم فرو بسته، خاموش نشست. پس آن حضرت فرمود: ما اهل بیت جز حق ندانیم و نگوییم و نشناسیم. ای حسن! تو خود از معانی و مقاصدی دم می زنی كه آن معنی در وجودت نیست و هم طریق كشف آن ها را نمی دانی! هر گاه در این صورت تو را جاهل اهل بصره خوانم سخنی به صواب گفته ام؛ زیرا كه از اطوار و اقوال تو جز آن چه بر ما محقق شده، بر زبان جاری نساخته ام. به عرض ما رسانده اند كه مذهب تفویض را اختیار كرده و تابعین خود را از آن راه در هلاكت انداخته ای. زنهار، زنهار، زنهار، از عقید تفویض



[ صفحه 61]



در گذر و هرگز بدان قول معتقد مشو؛ چه خدای عز و جل سستی و ضعف ندارد و امورات را به بندگان خود تفویض نكند، و هم ظلم و جور نفرموده و ایشان را بر معصیتی اجبار نفرماید. [17] .

در كافی، از ابوحمزه نقل شده كه گفت: مؤمن عملش را با خویشتن داری آمیخته است؛ می نشیند تا بیاموزد (به مجلسی می رود كه چیزی بیاموزد)، می گوید تا بفهمد (برای فهمیدن سؤال می كند)؛ از سر و امانتی كه نزدش هست به دوستانش خبر نمی دهد (تا چه رسد به دشمنان)، و شهادت خود را از دشمنانش پنهان نمی كند (به نفع دشمنانش گواهی می دهد تا چه رسد به دوستان)؛ و هیچ امر حقی را به قصد خودنمایی انجام ندهد و از روی شرمساری ترك نكند؛ اگر او را بستایند، از گفتار آنان بهراسد و نسبت به آن چه از آنان پوشیده است، از خدا آمرزش خواهد؛ گفتار كسی كه او را نشناخته، مغرورش نكند و از آمار كردار خود (نزد خدای تعالی) در بیم هراس است. [18] .

علی بن ابی حمزه از ابوبصیر روایت كرده كه گفت: موقعی كه ابوحمزه مریض بود، خدمت امام صادق (ع) شرفیاب شدم، حضرت حال ابوحمزه راجویا شد، من بیماری او را به اطلاع رساندم، حضرت فرمود: هر گاه به نزدش بازگشتی سلام مرا به او برسان و او را نسبت به زمان پایان زندگی اش آگاه كن. گفتم: فدایت گردم، او مایه انس ما و از شیعیان شماست. فرمود: راست گفتی، اما آن چه نزد ماست برای شما بهتر است.

پرسیدم: آیا شیعه شما با شما خواهد بود؟ فرمود: اگر از خدا بترسد و مراقب دستورات پیامبر (ص)باشد و از گناهان خودداری نماید با ماخواهد بود، در درجه ما. [19] .

ابوحمزه دارای فرزندانی چند بود كه دسته ای از آنان همچون: علی، حسین، و محمد، ثقه و فاضل بوده اند. [20] .

مرحوم پدرم، در تحفة الاحباب، می فرماید: و نقل است كه فرزندان ابوحمزه: نوح، منصور، و حمزه، با زید بن علی [21] كشته شدند. [22] .

ابوحمزه دو سال پس از وفات حضرت صادق علیه السلام، یعنی در سال 150، از دنیا



[ صفحه 62]



رفت.


[1] سوره بقره، آيه 188.

[2] سوره نساء، آيه 60.

[3] وسائل الشيعه، ج 18، ص 3.

[4] وسائل الشيعه، ج 18 ص 4.

[5] وسائل الشيعه، ج 18، ص 6.

[6] خصال صدوق، ج 2، باب 19، ص 97.

[7] فروع كافي، ج 7، ص 413.

[8] شريح بن حارث قاضي همان است كه عمر بن الخطاب او را قاضي كوفه قرار داد، و او در آن شهر به داوري بين مردم اشتغال داشت. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان حكومتش خواست او را از قضاوت معزول سازد، اهل كوفه گفتند: او را بر كنار مكن چون از جانب عمر نصب شده و ما با تو بيعت كرديم به شرط اينكه هر چه ابابكر و عمر مقرر نموده اند تغيير ندهي. و در بعضي تواريخ دارد كه خود شريح فرياد برداشت: و اعمراه، و اعمراه. حضرت ناچار او را به حال خود گذاشت تا آن كه مختار در زمان حكومتش او را از كوفه بيرون كرد و به دهي كه تمام ساكنينش يهودي بودند فرستاد. همين كه حجاج بن يوسف امير كوفه شد دو مرتبه او را به كوفه برگرداند و با آن كه پير و سالخورده بود، حجاج او را امر كرد بين مردم قضاوت كند، او چون از مختار رنج ديده و خواري كشيده بود، درخواست كرد از اين كار معافش كنند. حجاج پذيرفت. مدت قضاوت وي 75 سال بود و در آخر عمر خانه نشين گرديد، و در سال 87 هجري در سنين يكصد و هشت سالگي درگذشت.

روايت شده شريح هنگامي كه از جانب اميرالمؤمنين عليه السلام قاضي بود، در زمان خلافت آن حضرت خانه اي را به هشتاد دينار خريد. اين خبر كه به امام رسيد او را طلبيد و فرمود: به من خبر رسيده كه تو خانه اي را به هشتاد دينار خريده و براي آن قباله اي نوشته و در آن چند تن را گواه گرفته اي؟ شريح عرض كرد: بلي چنين است. حضرت به او نگاهي خشم آلود نمود و فرمود: اي شريح! بدان كه بزودي نزد تو مي آيد كسي (عزرائيل) كه قباله ات را نگاه نكند و از گواهت نپرسد تا اينكه تو را با چشم باز (حيران و سرگردان) از اين خانه بيرون برد و يكه و تنها به گورت سپارد.

اي شريح! بنگر مبادا اين منزل را از مال غير خريده باشي يا بهايش را از غير حلال داده باشي كه در اين صورت زيان دنيا و آخرت برده اي. اگر پيش از خريد اين خانه نزد من مي آمدي سندي براي تو مي نوشتم كه ميل به خريد آن نكني اگر چه به يك درهم بفروشند، چه رسد به بالاتر، و قباله اي اين طور مي نوشتم: اين خانه ات است كه خريده بنده اي پست و خوار از ديگري كه مردني و آماده براي كوچ كردن به عالم آخرت است. خريد خانه اي را از منزل هاي فريب دهنده در محل فناپذيران و هلاك شوندگان كه محدود به چهار حد است: حد اول منتهي است به پيشامدهاي ناگوار. حد دوم به موجبات اندوهها (مرگ عزيزان، از دست رفتن خواسته ها و سرمايه ها). حد سوم آرزو و خواسته هاي هلاك كننده. حد چهارم به شيطان گمراه كننده، و درب اين خانه از حد چهارم باز مي شود - خريد كسي كه گول آرزو را خورده، از شخصي كه آماده مرگ است، به قيمت خارج شدن از مقام ارجمند قناعت و داخل گرديدن د پستي درخواست و خواري (منظور اين است كه بهاي اين خانه كه مورد نياز نبوده، از دست دادن شرافت نفس است كه با خريدن آن مردي پست و خوار مي شود) - اگر خريدار بدي و زياني را درك كرد (چيزي كه فروشنده خانه بايد غرامت آن را بكشد و ضامن است) بر عهده كسي است كه پيكر پادشاهان و گردنكشان را درهم مي شكند (عزرائيل) و از بين برنده اقتدار فرعون ها: مانند كسري (نام پادشاهان ايران) و قيصر (اسم عمومي از پادشاهان روم) و تبع (پادشاهان يمن) و حمير (فرزندان حمير بن سبا، كه قبيله اي بودند)، و نيز مانند كساني كه ثروت بر هم انباشته اند و ساختمانهاي محكم با آرايش و زينت ساخته اند و اينها را به خيال خودشان براي فرزندان ذخيره كرده اند. تمامي اينها به پايگاه قيامت و حساب رستاخيز در روز پاداش و كيفر حاضر خواهند شد، هنگامي كه داوري به دادگاه نهايي برسد (روز قيامت) در آن روز تبهكاران زيان خواهند ديد.

شاهد بر اين سند عقل است اگر پاي هواي نفس نباشد و از دلبستگيهاي دنيا رهايي داشته باشد [نهج البلاغه، نامه سوم].

[9] فروع كافي، ج 7، ص 413.

[10] تهذيب الاحكام، ج 6، ص 292.

[11] وسايل الشيعه، ج 18، ص 157.

[12] فروع كافي، ج 7، ص 413.

[13] فروع كافي، ج 7، ص 413.

[14] ميزان الاعتدال، ج 1 - حرف ث - ص 169.

[15] ابومنصور، احمد بن علي بن ابيطالب، شيخ عالم كامل نبيل فقيه محدث ثقه جليل القدر، صاحب كتاب «احتجاج علي اهل اللجاج» كه كتابي است معروف نزد اهل حديث و مورد اعتماد آنان. صاحب رياض العلماء جناب اجل ميرزا عبدالله افندي شاگرد علامه مجلسي (ره) از استادش نقل كرده كه ايشان فرمودند: كتاب احتجاج اگر چه بيشتر اخبارش مرسله (بدون ذكر راويان) است و ليكن از كتب معروفه است، و سيد بن طاووس بر آن كتاب و مؤلفش ثناي بسيار گفته و تمجيد فرموده است. و نيز صاحب رياض فرموده كه مرحوم شهيد در شرح ارشاد، فتاواي طبرسي را بسيار نقل كرده است - و از كتب طبرسي كتاب كافي در فقه، و كتاب مفاخر الطالبيه، و تاريخ الائمه، و فضائل الزهراء است.

تاريخ وفاتش را به دست نياوردم و ليكن ايشان از مشايخ مرحوم ابن شهر آشوب متوفي به سال 588 است و روايت مي كند از سيد عالم عابد فاضل فقيه مهدي بن ابي حرب حسيني مرعشي از شيخ ابوعلي از والدش شيخ الطائفة ابوجعفر طوسي (ره). (الكني و الالقاب، ج 2، ص 409 و فوائد الرضويه، ج 1، ص 19).

[16] سوره سباء آيه 17.

[17] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 62.

[18] اصول كافي، ج 2، ص 91.

[19] رجال كشي، ص 177.

[20] قاموس الرجال، ج 2، ص 274.

[21] شرح حال زيد بن علي الحسين در ذيل خويشاوندان امام صادق (ع) آمده است.

[22] تحفة الاحباب، ص 36.